|
چند ماه پس از شهادت همسرم (1)، فرزند یک سالهام دچار سرماخوردگی شد و پس از آن از چشمش خونابه میآمد. شبی با تأثر از این مسأله به خواب رفتم و همسرم را دیدم. پس از درد دل و شکایت از بیماری علیرضا به او گفتم: «نگاه کن تو رفتهای و ما گرفتار شدهایم. هر چه به دکتر مراجعه میکنم، پسرمان خوب نمیشود.» همسرم گفت: «از این مسأله خبر دارم. در زیر زمین منزلمان چمدانی است که در آن وسایل شخصیام را که از جبهه برای شما آوردهاند، گذاشتهاید. داخل آن پارچهای هست. آن را بردار و به چشم علیرضا بکش، چشم درد او خوب میشود.»
به خواب اعتنایی نکردم و در یکی از روزهای وسط هفته کنار مزارش رفتم و دوباره از او کمک خواستم. عصر روز بعد به زیرزمین رفتم و در چمدان را باز کردم؛ ولی هرچه گشتم پارچهای ندیدم. داشتم ناامید میشدم که چشمم به یک زیرپوش سفید افتاد. آن را برداشتم و چند بار روی چشمان پسرم کشیدم و از خدا خواستم تا این مشکل برطرف شود. صبح روز بعد با حیرت و شگفتی زیادی دیدم چشمان فرزندم کاملاً خوب شده است.
1_ شهید علینقی ابونصری در سال 1341 در روستای مهدیه کازرون متولد شد. مسئولیت گروه تخریب تیپ فاطمه الزهرا (س) و معاونت تخریب لشگر 19 فجر و مسئول واحد مهندسی در جزایر جنوب (بندرعباس) را بر عهده داشت. وی دانشجوی رشتهی زبان آلمانی دانشگاه شهید بهشتی بود. در عملیاتهای مختلف از جمله والفجر مقدماتی، خیبر، والفجر 3 و والفجر 8 شرکت کرد و آخرین بار با سپاهیان محمد (ص) اعزام شد و در سال 1365 به شهادت رسید.